° ¤`•.¸° ¤`•.¸.•´ ¤ º°رنگیـــــــن کمــــان° ¤`° ¤`•.¸° ¤`•.¸•.¸.•´ ¤ º°

آهای تویی که خاطره شدی از خودت خاطره خوب به جا گذاشتی؟؟؟

 

 

 

گفتی عاشقمی......
گفتم دوستت دارم.
گفتی اگه یه روز نبینمت می میرم.......
گفتم من فقط نارحت میشم.
گفتی من به جز تو به کسی فکر نمیکنم.......
گفتم اتفاقا من به خیلی ها فکر میکنم.
گفتی تا ابد تو قلبمی......
گفتم فعلا تو قلبم جا داری.
گفتی اگه بری با یکی دیگه من خودمو میکشم.......
گفتم اما اگه تو بریبا یکی دیگه,من فقط دلم میخواد طرف رو خفه کنم.
گفتی...............گفتم.............
حالا فکر کردی فرق ما این هاست؟.........نه خیر............اشتباه کردی.......
فرق ما اینه که تو دروغ گفتی........من راستشو گفتم.

نوشته شده در چهار شنبه 28 تير 1391برچسب:,ساعت 18:59 توسط دختر تنها| |

بـبوسیـدش .. حتماً قبـل ِ خـواب ب ِ بـوسیـدش!

شایـد فـردایی نباشـه …

شایـد شما فـردا نباشیـد …

شایـد اون فـردا نباشـه …

ادامشو یادتون نره ببینید


ادامه مطلب
نوشته شده در چهار شنبه 21 تير 1391برچسب:,ساعت 16:10 توسط دختر تنها| |

چشمامــو کِه میبَنــدَم

مهــربــون تَـــر از هَمیشِـﮧ

رو بـﮧ روم ظاهــر میشے
میگے...میخَندے... میبوسے
گُـــم میشَــم تــو رویــاے بـاتــو بــودَن
یــواش یــواش صداتــــ و میشنـَـوَم کِه میگے
چشماتــو وا ڪـن دیوونـــﮧ مـَـن رَفتَم

همیــن ڪﮧ چشمامو وا میکُنَــم میبینَـــم
مثــل همیشــﮧ ڪَلَڪَــم زَدے که ڪنارتــــ باشـــم

 

نوشته شده در چهار شنبه 21 تير 1391برچسب:,ساعت 16:8 توسط دختر تنها| |

 

من خیلی خوشحال بودم !
من و نامزدم قرار ازدواجمون رو گذاشته بودیم. والدینم خیلی کمکم کردند، دوستانم خیلی تشویقم کردند و نامزدم هم دختر فوق العاده ای بود
فقط یه چیز من رو یه کم نگران می کرد و اون هم خواهر نامزدم بود…!
اون دختر باحال، زیبا و جذابی بود که گاهی اوقات بی پروا با من شوخی های ناجوری می کرد و باعث می شد که من احساس راحتی نداشته باشم
یه روز خواهر نامزدم با من تماس گرفت و از من خواست که برم خونه شون برای انتخاب مدعوین عروسی !
سوار ماشینم شدم و وقتی رفتم اونجا اون تنها بود و بلافاصله رک و راست به من گفت :
اگه همین الان ۵۰۰ دلار به من بدی بعدش حاضرم با تو …………….!
من شوکه شده بودم و نمی تونستم حرف بزنم
اون گفت: من میرم توی اتاق خواب و اگه تو مایل به این کار هستی بیا پیشم
وقتی که داشت از پله ها بالا می رفت من بهش خیره شده بودم و بعد از رفتنش چند دقیقه ایستادم و بعد به طرف در ساختمون برگشتم و از خونه خارج شدم…!
یهو با چهره نامزدم و چشمهای اشک آلود پدر نامزدم مواجه شدم!!!
پدر نامزدم من رو در آغوش گرفت و گفت: تو از امتحان ما موفق بیرون اومدی…!
ما خیلی خوشحالیم که چنین دامادی داریم و هیچکس رو بهتر از تو نمی تونستیم برای دخترمون پیدا کنیم. به خانوادهء ما خوش اومدی !!!

نتیجه اخلاقی :
همیشه سعی کنید کیف پولتون رو توی داشبورد ماشینتون بذارید شاید
براتون شانس بیاره

این داستان کوتاه و پست بعدی رو یکی از دوستان خوبم برام ایمیل کرده من که لذت بردم امیدوارم شما هم خوشتون بیاد. 

 

 

نوشته شده در چهار شنبه 21 تير 1391برچسب:,ساعت 15:33 توسط دختر تنها| |

اولین طلاق پس از حادثه 11 سپتامبر مربوط می شه به مردی که محل کارش طبقه 103 برج تجارت جهانی بوده، ولی در روز حادثه به جای اینکه سر کارش باشه، خونه دوست دخترش خواب بوده! تلویزیون رو هم ندیده بوده که بدونه چه خبره! خانمش زنگ می زنه. آقا گوشی رو بر می داره. خانمش می پرسه عزیزم حالت خوبه؟ کجایی؟ آقا جواب می ده: سر کارم هستم تو دفترم !!!

نوشته شده در چهار شنبه 21 تير 1391برچسب:,ساعت 15:22 توسط دختر تنها| |

بقیش ادامه مطلب...


ادامه مطلب
نوشته شده در چهار شنبه 21 تير 1391برچسب:,ساعت 14:51 توسط دختر تنها| |


خدایا نمی گویم دستم را بگیر چون عمریست گرفته ای . فقط دستم را
رها نکن

نوشته شده در سه شنبه 20 تير 1391برچسب:,ساعت 19:36 توسط دختر تنها| |

 

روزی یکی از دوستان بهلول گفت: ای بهلول! من اگر انگور بخورم، آیا حرام است؟ بهلول گفت: نه! پرسید: اگر بعد از خوردن انگور در زیر آفتاب دراز بکشم، آیا حرام است؟ بهلول گفت: نه! پرسید: پس چگونه است که اگر انگور را در خمره ای بگذاریم و آن را زیر نور آفتاب قرار دهیم و بعد از مدتی آن را بنوشیم حرام می شود؟....

بهلول گفت: نگاه کن! من مقداری آب به صورت تو می پاشم. آیا دردت می آید؟ گفت: نه! بهلول گفت: حال مقداری خاک نرم بر گونه ات می پاشم. آیا دردت می آید؟ گفت: نه! سپس بهلول خاک و آب را با هم مخلوط کرد و گلوله ای گلی ساخت و آن را محکم بر پیشانی مرد زد!

مرد فریادی کشید و گفت: سرم شکست! بهلول با تعجب گفت: چرا؟ من که کاری نکردم! این گلوله همان مخلوط آب و خاک است و تو نباید احساس درد کنی، اما من سرت را شکستم تا تو دیگر جرات نکنی احکام خدا را بشکنی!!

 

 

نوشته شده در سه شنبه 20 تير 1391برچسب:,ساعت 19:23 توسط دختر تنها| |

 

خوشبحالت آدم

خودت بودی و حوایت ...

وگرنه حوای تو هم هوایی میشد ...!

 

 

نوشته شده در سه شنبه 20 تير 1391برچسب:,ساعت 19:13 توسط دختر تنها| |

 

خواستند آغوش و بوسه را از عشق حذف کنند عشق از آغوش و بوسه حذف شد.


 

 

                                                           

 

نوشته شده در سه شنبه 20 تير 1391برچسب:,ساعت 19:11 توسط دختر تنها| |

همیشــــ ـــ ـه از آمدن ِ نــ بر سر کلماتــــــ ـــ ـ مـی ترسیــدَم !

نـ داشتن ِ تو ...نـ بودن ِ تو ...

نـ ماندن ِ تو ...

کــاش اینبــار حداقل دل ِ واژه برایــــ ـــ ـم می سوختـــــ ـــ ـ

و خبــری مـی داد از

 نـ رفتن ِ تـــو ..!!!

نوشته شده در سه شنبه 20 تير 1391برچسب:,ساعت 19:8 توسط دختر تنها| |

 

در قسمتی شاعر میفرمایند: ای جیگیلی جیگیلی جیگیلی جیگیلی جیگیلی جیگیلی جیگیلی جیگیلی جیگیلی جیگیلی جیگیلی جیگیلی جیگیلی جیگیلی اخماتو وا کن

تازه همین شاعر در جدیدترین شعرش میفرماید: لا لا لالا لا لا لا لا لالایی لا لا لا لا لا لا لا لا لالایی مامان رفته شده تنها بابایی....


نگرانشم یه وخت ترورش نکنن با یه همچین نبوغ و استعداد!!!

 

من از بالشتم به خاطر یک عمر بغل دادن ، بدون هیچ چشم داشتی تشكر میكنم...

 

 

داشتم تو خيابون با آرامش راه ميرفتم ...


يهو يادم اومد اعصاب ندارم ٬  شروع کردم به دويدن
..

 

 

اين جوونايی كه من می بينم با گرون شدن شير و نون و مرغ و اينا غيرتی نميشن...

فقط  باید منتظر بمونيم كارت شارژ و رژلب و اينا گرون بشه ، بلكه  فرجی شد...

 

 

گلابی کیلو 11 هزار تومن ...!

از این به بعد کسی بهتون گفت گلابی ، باید احساس غرور کنید ...

 

 

 

اگه یه دختر به یه پسر جوابِ رد بده٫ حق طبیعیِ اون دختره و پسر باید راحت با این مساله کنار بیاد...
ولی اگه یه دختر به یه پسر پیشنهادِ دوستی بده٫ لامصــب اگه پسر جوابِ رد بده:
خیلی گاوه، احمقِ بی شعور چقدر خودشو میگیره ، مغرور عوضی فکر کرده کیه؟؟؟
اه چه زندگی آخه؟؟؟؟

 

 

 

یکی از ناب ترین سرگرمی های من اینه که هر روز باد می زنه دیش مون تکون میده و  ماه وارمون  خراب میشه اقای پدرم ساعت ها میره پشت بوم و من هی باید امار بدم اومد نیومد :)سیگنال نداریم و اقای پدرم همچنان بی وقفه به این تلاش ادامه می ده بعدم اخرش میندازه گردن من که حواست به من نیست و ما یه همچین خوشی های زیادی با خانواده داریم :)))

 

 

 

مادرم روزی 10 تا میسکال داره
8تاش از خونه خودش به گوشیش زده که پیداش کنه
2تاش هم بابام زده اونم واسه اینکه گوشی مامانم رو پیدا کنه
تازه میگه یه آیفون باید بخرم :/

 

 

 

نوشته شده در سه شنبه 20 تير 1391برچسب:,ساعت 18:38 توسط دختر تنها| |

هر وقت دیدی حریف داره برنده میشه یه لبخنـد بــزن تا به بردش شک کنه !

شهاب حسینی - مدار صفر درجه

نوشته شده در پنج شنبه 1 تير 1391برچسب:,ساعت 15:44 توسط دختر تنها| |

کاش باور کنیم که زیبایی به  " برهنگی " نیست ...

نوشته شده در پنج شنبه 1 تير 1391برچسب:,ساعت 14:54 توسط دختر تنها| |

 

اگر نتوانید لبخند بزنید؛

مانند کسی هستید که میلیونها پول در بانک دارد ولی دفترچه چک ندارد ...

گیبفین

 

نوشته شده در پنج شنبه 1 تير 1391برچسب:,ساعت 14:52 توسط دختر تنها| |

 

 
بــا تــوام دخـــتــر جــــان:

پسری که از این سرِ شهر میکوبه میاد دنبال تو,
پسری که بدون ترس و محکم, همه جا دستاشو دورت حلقه میکنه,
پسری که اس ام اساش کوتاه هست اما پر احساسه,
پسری که دستات رو تو چراغ قرمزِ خیابونا محکمتر میگیره,
... پسری که بی هوا برات اس ام اس های غمگین میفرسته,
پسری که تو بیرون رفتنای دسته جمعی ساکت تر از همیشه است,
پسری که وقتی داری حرف میزنی تو صورتت لبخند میزنه,
پسری که موهاتو از جلوی چشمات میزنه کنار,
پسری که وقتی تو خودتی, قلقلکت میده؛
این پسر رو حق نداری اذیت کنی؛ حق نداری....

 

نوشته شده در پنج شنبه 1 تير 1391برچسب:,ساعت 14:51 توسط دختر تنها| |